آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

حقيقت نماز

 

"مثل الصلاة مثل عمود الفسطاط، اذا ثبت العمودثبتت الاطناب و الاوتاد و الغشاء،
و اذا انکسر العمود لم ينفع وتد و لا طنب و لاغشاء"

مثل نماز مانند مثل ستون خيمه است،

هرگاه ستون ثابت باشد،

طنابهـا و ميخهــا و پرده هــا ثـابت و سـودمند خــواهنــد بــود

و هرگاه ستون را بکشند و در هم فرو ريزد، نه ميخ نافع است

و نــه ريسمــان سـودي دارد و نـه پـــرده اثـر خـواهــد داشت

«حضرت محمد صلی الله علیه و آله»

 



:: موضوعات مرتبط: نمـاز،شـاهراه ارتباط با خـدا، داستــان،حـدیث،آیـــه، ،
:: برچسب‌ها: حدیث, حدیث نماز, نماز, حقیقت نماز, نماز ستون دین, نماز,


ن : ف م

داستان کوتاه تواضع

 

مرحوم شيخ عباس قمى نويسنده کتاب مفاتيح الجنان در خاطرات خود براي پسرش آورده است که: وقتى کتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» که هميشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعي را براي مردم مى گفت.

مرحوم پدرم «کربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شيخ عبدالرزاق بود به حدى که هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شيخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب منازل الاخرٍة مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روايات و احاديث آن مى خواند.

روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شيخ عباس! کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از اين کتاب که او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.

چند بار خواستم بگويم پدرجان! اين کتاب از آثار و تأليفات من است اما هر بار خوددارى کردم و چيزى نگفتم و فقط عرض کردم دعا بفرمائيد خداوند توفيقى مرحمت نمايد.



:: موضوعات مرتبط: اخــلاق، اخلاق الهی و پسندیده، ،


ن : ف م

عمر کوتاه ما


مي‌گويند: روزي يکي از انبياي الهي در گذر خود به مردي پير و فرتوت برخورد که براي خود جايگاهي در بالاي درخت کهنسالی ساخته بود و در آن به عبادت خدا مشغول بود.

سر سخن را با او باز کرد و در نهايت پرسيد: حالا چرا اينجا و در بالای درخت زندگي مي‌کني؟ چرا برای خود خانه ای نمی سازی؟

گفت: جوان که بودم در عالم رؤيا به من خبر دادند که بيش از 900 سال زندگي نخواهم کرد ، لذا حيفم آمد که اين عمر کوتاه را به جاي عبادت ، در راه ساختن خانه و کاشانه تلف کنم.

آن نبي گفت: اما به من خبر رسيده که زماني خواهد رسيد که در آن مردمان بيش از 80 يا 90 سال عمر نمي‌کنند ، اما براي خود قصرها و برج‌ ها مي‌سازند.

او گفت: اي بابا ، اگر عمر من 90 سال بود که آن را با يک سجده سپري مي‌کردم.




ن : ف م

خدا رو اضافه کن


از تمـام چيـزهايـي کـه داري خــدا رو جــدا کن!

چي داري؟                                        هيچ

حالا به همه نداشته هايت، خدا رو اضافه کن!

چی کم داري؟                               هيچ

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، شعر،جمله زیبا ، ،
:: برچسب‌ها: جملات زیبا درباره خدا, خدا, درباره خدا, جملات کوتاه درباره خدا,


ن : ف م

هنوز هم نیاموخته ای!؟

 

"آتشی" نمى سوزاند ابراهیم را
و "دریایى" غرق نمی کند موسى را

مادری کودکش را به دست هاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش

دیگری را برادرانش به "چاه" مى اندازند
عاقبت بر تخت ملک می نشیند


از این قِصَص قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند

و خدا نخواهد، نمی توانند پس

به "تدبیرش" اعتماد کن

به "حکمتش" دل بسپار

و به سمت او قدمی بردار
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را تماشا کنی .

 



:: موضوعات مرتبط: تـوکـل،تسـليم،امـيد،حکمت، شعر،جمله زیبا ، ،


ن : ف م

امید به خدا


خداوند متعال به حضرت يعقوب عليه السلام وحي فرمود: ميداني چرا بين تو و يوسف جدايي انداختم؟

براي آنكه به برادرانش گفتي مي ترسم او را گرگ بخورد و شما از او غافل باشيد.

«قَالَ إِنىّ‏ِ لَيَحْزُنُنىِ أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَ أَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَفِلُون‏» (سوره یوسف آیه 13)


تو از گرگ بيم داشتي و به من اميدوار نبودي.

تو به غفلت برادرانش نظر كردي و به حفظ من نظر نداشتي.



«بحارالانوار،اخبار حضرت يعقوب»

 



:: موضوعات مرتبط: تـوکـل،تسـليم،امـيد،حکمت، داستــان،حـدیث،آیـــه، ،
:: برچسب‌ها: خدا, امید, درباره امید به خدا, یعقوب, یوسف, سوره یوسف, غافل,


ن : ف م

اصلاح رابطه با خداوند

 

مَن أَصلَحَ فیما بَینَهُ وَبَینَ اللّه‏ِ أَصلَحَ اللّه‏ُ فیما بَینَهُ وَبَینَ النّاس.

هر کس رابطه ‏اش را با خدا اصلاح کند،


خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.

امام علی علیه السلام

(بحارالأنوار، ج 71، ص 366، ح 12)

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، شعر،جمله زیبا ، ،


ن : ف م

دوستان عزیز برداشت شما از این داستان چیست؟

 

جوانی با یک چاقو داخل مسجد شد و خطاب به حاضران گفت: بين شما کسي هست که مسلمان باشد؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد، بالاخره پيرمردي با ريش سفيد از جا برخواست و گفت: آري من مسلمانم .

جوان به پيرمرد نگاهي کرد و گفت: با من بيا، پيرمرد به دنبال جوان به راه افتاد و با هم چند قدمي از مسجد دور شدند .

جوان به گله گوسفندانش اشاره کرد و به پيرمرد گفت: که ميخواهد تمام آنها را قرباني کند و بين فقرا پخش کند و به کمک احتياج دارد .

پيرمرد و جوان مشغول قرباني کردن گوسفندان شدند و پس از مدتي پيرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص ديگري را براي کمک با خود بياورد .

جوان با چاقوي خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسيد: آيا مسلمان ديگري در بين شما هست؟

افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پيرمرد را به قتل رسانده با وحشت به جوان نگاه می کردند .

جوان رو به جمعيت کرد و گفت: چرا اینگونه نگاه ميکنيد، به خدا قسم که فقط با چند رکعت نماز خواندن کسي مسلمان نمي شود!

 




ن : ف م

حسن ظن به خداوند


«امام صادق علیه السلام»

 

سزاوار است بنده مؤمن چنان از خدا بترسد

كه گويي در كنار دوزخ قرار گرفته و مشرف  بر آتش است

و چنان بر او اميدوار باشد كه گويي اهل بهشت است،

چنان كه خداوند متعال ميفرمايد:

«اين گماني است كه شما به خدا پيدا كرديد

و سبب هلاكتان شد.»

سپس امام افزود: خداوند نزد گمان بنده خويش است.

اگر گمان نيك برد، نتيجه اش نيك

و اگر گمان بد برد، نتيجه اش بد است.

 




ن : ف م

اعوذ بالله من نفسی

 

بيائيد اين همه خود را تحقير نکنيم،

خداوند پس از آفرينش ما به خود تبريک گفت

تبـــــــارک الله احسن الخــــــالقين

واقعـــا اگــر بـه عنـوان خليفـه خــداونـد بـر روي زمين جـايـگاه اصلــي خــودمـون رو مي دونستيم هيچوقت فکـر گنـاه رو هـم نمي کـرديـم . بـه همين دليله که پيـامبـر صلـی الله علیـه و آلـه فـرمـودنـد "من عـرف نفسـه فقـد عـرف ربـه" ؛ هـر کس خـود را بشنـاسـد خـداي خـود را شنـاختـه است .

اعوذ بالله من نفسي

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، شعر،جمله زیبا ، ،